انشا 20

بهترین انشاهاوداستان و رمان ها

انشا 20

بهترین انشاهاوداستان و رمان ها

بسم الله الرحمن الرحیم..... باسلام این سایت یک سایت علمی ادبی میباشد که محدودیت سنی اصلا ندارد و برای همه گروه های سنی مناسب و قابل استفاده میباشد مخصوصا برایه قشری که عاشق ادبیات هستند دانش آموزان عزیز و دانشجویان برای استفاده از انشاها و برای اهل شعر و ادب شعر های خوب رمان و ........

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انشا» ثبت شده است

                                                                    بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع انشا از زبان رود خانه

سرمایه شدیدی کوهستان را فرا گرفته همه جا ساکت است همه یخ زده اند اما هوا رو به گرمی است نهایتا تا یکی دوروز دیگ خورشید خانوم میاد دنبالمون ماهم نه این که بیکار نشسته باشیم نخیر بارو بندیل سفرمان رو بستیم همه خیلی شوق داریم اخه میدونی اونایی که قبل ما رفته بودن یادگاریایی رو دیوار نوشته بودن که انگاری اونا هم مثل ما بودند شب بود همه خواب بودیم دیگ عادت کرده بودیم صبح ها دیر از خواب پا شیم که یهویی احساس کردم یک چیزی شکست بلافاصله دیدم همه یکباره حرکت کردیم نمیدونم خوشحال بودیم که روز موعود فرا رسیده یا شوکه بودیم که اماده رفتن نشدیم یا ناراحت که نشد بارو بندیلمان را ببریم ولی نگم براتون از اون حس جاری شدن که اول صبحی چه حال اساسی داد بهمون واقعیتش از اون بالا که داشتیم پایین میومدیم یک احساس غروری بهم دست میداد میدونی اخه کم کاری نیست که از بالایه کوه اورین پایین میومدیما خلاصه خیلی خودمو گرفته بودم هرچه جلو تر که میرفتیم این حس غرور بیشترم میشد گل و خاک و دشت و دمن استقبال گرمی میکردند ازمون تو اون همهمه یک گل قرمزی بود که توجه منو خیلی به خودش جلب میکرد رفتم که از کنارش بگذرم با یک حالت اندوهناکی گفت بیچاره اگر میدانستی چه در انتظارت هست ....تا خواستم چیزی بگویم دیگر فرصتی نبود قطرات زیادی بهم پیوسته بودیم دیگه یک رود شده بودیم تو راه موانع زیادی بود که باید پشت سر میگذاشتیم دیگ کم کم داشت شب میشد میخواستم کمکم سرعتمون رو کم کنیم که اروم تر حرکت کنیمو استراحت کنیم که چشمتون روز بد نبینه که یهو دیدم یک ماشینی ایستاد بالا سرمون اشغالاش خالی کرد تو رود خانه بوی بدی داشت تا یک ساعت فقط سرم داشت گیج میرفت جلو تر چند رودخانه کوچک هم به ما پیوستند تقریبا فقط اشغالا موند بوش رفت دیگ صبح شده بود همه میخواستن بهم روحیه بدن که یهو باز با یک چالش جدید رو به رو شدیم راستش منم اول فک میکردم که یکی از خود ماست اما بعدا دیدم اب فاضلاب یه کارخانه بزرگه که به رود خانه میریزه دیگر اول صبحی طاقت این یکی را نداشتیم خیلی حالمان بد شد یه عده هم از دوستامون جانشون از دست دادند از اینجا هم به هر زورو زحمتی که بود گذشتیم راستش انتظار این استقالیو از همه داشتیم به غیر از انسان ها اما خب فکر میکردم که میخوان نهایت استفاده رو از ما ببرن و فقط به فکر خودشون هستن اما بعدا دیدیم که متاسفانه اصلا هم اینطوری نیست یعنی کاش اینطوری بود حداقل به فکر خودشون بودن یک عده از دوستامون که توزمین فرو رفته بودن که انسان ها به اونا اب زیر زمینی میگویند و خیلی هم پاک و دارای املاح معدنی فراوانی هستند اما علی رغم این اطلاعاتشون و با وجود گذر کردن ما درست از بیخ زمین هایشان برای ابیاری زمین هایشان از این اب های زیر زمینی استفاده میکردن واقعا خیانتیست در حق فرزندان اینده این موضوع خیلی ناراحتمان کرد از اینحا که گذشتیم رسیدیم به رود خانه ارس خسته بودیم خیلی راه امده بودیم اما میدانید رودخانه ارس رود خانه مرزی است و میدانید که غرور ملی چیست پس باید میشتافتیم از مقابل ملت بیگانه خوروشیدیمو رفتیم تاختیم و تازیدیم دیگر رمقی برایمان نمانده بود به دریای خزر که رسیدیم تنمایمان کمی گرم شد دیگر کاری نداشتیم فقط باید با بچه ها اب تنی میکردیم و قایق هارا در خود میراندیمو ماهی هارا در داخل خود میپروراندیم ........ اینم یک خاطره از زبان رودخانه در حال گذر                                                            چه زیبا گفت سهراب سپهری...

                   از صدای گذر اب چنان همیدم

تند تر از اب روان عمر گران میگذرد

  زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست

     انقدر سیر بخند تا که ندانی غم چیس...  

پایان                                                                                    نویسنده محمدقاسمی

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۹ ، ۱۷:۳۲
Mohammad Gasemi